جدول جو
جدول جو

معنی بوسه گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

بوسه گرفتن
(نَ)
مرادف بوسه خوردن. (مجموعۀ مترادفات ص 66). کسی را بوسیدن. (فرهنگ فارسی معین) :
کسی که بوسه گرفتش بوقت خنده زدن
به برگرفتن مهر گلابدان ماند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
بوسه گرفتن
کسی را بوسیدن
تصویری از بوسه گرفتن
تصویر بوسه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
کنایه از در گوشه ای نشستن و از مردم دوری کردن، گوشه گیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گواه گرفتن
تصویر گواه گرفتن
کسی را شاهد قرار دادن
فرهنگ فارسی عمید
خستگی و کوفتگی (اعضای بدن و غیره) ، درماندن در رفتار از سستی، دچار اضطراب شدن:
چشم چون بستی ترا تاسه گرفت
نور چشم از نور روزن کی شکفت.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 80)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
پوست کندن
لغت نامه دهخدا
(مَطْوْ)
لهجه و صورتی است از مصدر مرکب از سرگرفتن بمعنی اعاده کردن و دوباره انجام دادن کاری: برخیز و نماز باسرگیر. (تفسیر ابوالفتوح). و نماز باسرگرفت. (تفسیر ابوالفتوح). و نماز باسر باید گرفتن. (همان کتاب). و رجوع به گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
شاهد قرار دادن کسی را گواه کردن: ... و پس بر آن خط خویش نبشت و بوسهل را گواه گرفت، دلیل آوردن بینه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
گرفتن کرانه و طرف لبه چیزی را، گوشه گیری کردن انزوا گزیدن اعتزال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوست گرفتن
تصویر پوست گرفتن
پوست کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه گرفتن
تصویر کاسه گرفتن
نواختن کاسه، ضرب گرفتن: (ساقی بشوق این غزلم کاسه میگرفت میگفتم این سرود و می ناب می زدم)، (حافظ)، سرودن و نواختن کاسه گر خواندن نوای کاسه گر: (حالت سرو چنانست که ذوقی دارد نفس بلبل و آن دبدبه کاسه گری) (نجیب جرفادقانی)، کار خانه و دکانی که در آن کاسه و بشقاب و آوندهای چینی سازند. یا فوت کاسه گری. دقایق یک فن رموز یک هنر. یا بلند بودن (دانستن) فوت کاسه گری. وارد بودن به دقایق امری آگاهی از پیچ و خم های عملی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه گرفتن
تصویر کاسه گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
شراب ریختن، ادای احترام و تهنیت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
گوشه نشینی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
المنعطفات
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
Corner
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
coincer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
acorralar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
köşeye sıkıştırmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
encurralar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
in die Enge treiben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
zapędzić w róg
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
کونے میں لے جانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
কোণে ফেলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
ไล่ต้อนเข้ามุม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
kukaribia pembeni
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
追い詰める
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
загнати в кут
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
逼入角落
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
לפינה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
코너에 몰다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
загонять в угол
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
कोने में करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
in het nauw brengen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
mettere all'angolo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گوشه گرفتن
تصویر گوشه گرفتن
menggiring ke sudut
دیکشنری فارسی به اندونزیایی